جدول جو
جدول جو

معنی نون رزه - جستجوی لغت در جدول جو

نون رزه
خورنده نان، ریزه نان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون رز
تصویر خون رز
کنایه از شراب، برای مثال مریز خون من ای بت به روزگار خزان / مساعدت کن و با من بریز خون رزان (امیرمعزی - ۵۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ زَ / زِ)
سریدن کودک بر نشیمن پیش از راه افتادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
خرده نان. نان قطعه قطعه کرده:
با آنکه قانعم چو سلیمان به مهر و ماه
نان ریزه ها چو مور به مکمن درآورم.
خاقانی.
بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره
که از دریوزۀ عیسی است خشکاری در انبانش.
خاقانی.
بس مور کو ببردن نان ریزه ای ز راه
پی سودۀ کسان شود و جان زیان کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
توشه. (آنندراج). زاد سفر:
دهد به خصم تو تا نان راه ملک عدم
به کاسۀ سم خود می کند ز نعل خمیر.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ رَ)
خون تاک. خون درخت انگور. کنایه از شراب انگوری باشد. (از برهان) (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری) :
دوستان خون رزان پنهان کشند از دور و من
آشکارا خون مژگان درکشم هر صبحدم.
خاقانی.
در صبوحش که خون رز ریزد
ز آب یخ بسته آتش انگیزد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
قطعات خردنان: باآنکه قانعم چو سلیمان بمهر و ماه نان ریزه هاچو مور بمکمن درآورم. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
خزیدن بر روی باسن و سرین
فرهنگ گویش مازندرانی
خرده نان
فرهنگ گویش مازندرانی
خاکه قند
فرهنگ گویش مازندرانی