خرده نان. نان قطعه قطعه کرده: با آنکه قانعم چو سلیمان به مهر و ماه نان ریزه ها چو مور به مکمن درآورم. خاقانی. بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره که از دریوزۀ عیسی است خشکاری در انبانش. خاقانی. بس مور کو ببردن نان ریزه ای ز راه پی سودۀ کسان شود و جان زیان کند. خاقانی
خرده نان. نان قطعه قطعه کرده: با آنکه قانعم چو سلیمان به مهر و ماه نان ریزه ها چو مور به مکمن درآورم. خاقانی. بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره که از دریوزۀ عیسی است خشکاری در انبانش. خاقانی. بس مور کو ببردن نان ریزه ای ز راه پی سودۀ کسان شود و جان زیان کند. خاقانی
خون تاک. خون درخت انگور. کنایه از شراب انگوری باشد. (از برهان) (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری) : دوستان خون رزان پنهان کشند از دور و من آشکارا خون مژگان درکشم هر صبحدم. خاقانی. در صبوحش که خون رز ریزد ز آب یخ بسته آتش انگیزد. نظامی
خون تاک. خون درخت انگور. کنایه از شراب انگوری باشد. (از برهان) (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری) : دوستان خون رزان پنهان کشند از دور و من آشکارا خون مژگان درکشم هر صبحدم. خاقانی. در صبوحش که خون رز ریزد ز آب یخ بسته آتش انگیزد. نظامی